امام زاده ابراهیم
چشمه آب گرم شفابخش بود. مردمی که از راههای دور و نزدیک به قصد زیارت امام زاده ابراهیم قدم به روستای گرمه (از توابع اصفهان ) گذاشته بودند، تنشان را به آب چشمه می زدند تا شفایی باشد برای دردهایشان. گفته می شود این چشمه از برخورد عصای ام امزاده ابراهیم که از فرزندان امام موسی بن جعفر(ع) می باشد، با زمین جوشیدن گرفته است.
دلم می خواست بیشتر از داستان چشمه آب گرم و ارتباطش با این امام زاده بدانم. وارد دفتر امام زاده که شدم از خادم خواستم قصه امام زاده را برایم بازگو کند. خادم چای گرمی به رسم پذیرایی پیش رویم گذاشت و قصه اش را آغاز کرد:
«زمانی که خبر شهادت امام رضا(ع) به مدینه رسید. هزاران نفر از علویان، سپاهی در مکه به پا کردند و به رهبری ابومحمدابراهیم بن عبدالرزاق بن موسی بن جعفر راهی مرو شدند.
آنها می خواستند از راه کویر به خراسان بروند. مامون که از نقشه علویان آگاه شده بود، گروهی را برای تعقیب علویان به کویر فرستاد. سپاه علویان به سمت خراسان پیش می رفت که صدای شیههُ اسبان مامون کویر را لرزاند. علویان در کویر پراکنده شدند تا بتوانند از دست ماموران مامون نجات پیدا کنند، بعضی از آنها به روستای ما، (گرمه) پناه آوردند. مردم گرمه در آن زمان زردشتی بودند، آنها (سهراب گبر کوتوال) که از سپه سالاران روستا بود را خبردار کردند، تا از علویان در مقابل مامون دفاع کند.
یک بار دیگر جنگی بین آنها به وجود آمد. مردم گرمه در کنار دوپشته قرمز رنگ کنار روستا که «برین سرخ» نامیده می شد سنگر گرفتند. در این میان عده ای از سپاه علویان به قتل رسیدند.
ابراهیم بن موسی بن جعفر، مجروح شده بود و دیگر طاقت ایستادگی نداشت. به همین دلیل روستا را ترک کرد و به کویر پناه برد. تشنگی و خستگی طاقتش را طاق کرده بود. سر به آسمان بلند کرد و ازخداوند یاری خواست، بعد عصایش را بر شنهای کویر فرو برد. همان موقع بود که چشمه آب گرمی از زمین جوشیدن گرفت. ابراهیم بن موسی بن جعفر مقداری از آب را نوشید، بدن زخمی اش را در آب غسل داد و همان جا کنار چشمه از دنیا رفت.
چند روزی از این ماجرا گذشت. مردم گرمه که تازه با آیین اسلام آشنا شده بودند، مسلمان شدند و مقداری از آب و املاک روستا ودیگر روستاهای اطراف را به عنوان خون بهای کشته شدگان در اختیار علویان قرار دادند، و بارگاهی در کنار چشمه برای جسم امامزاده ابراهیم بنا کردند.»
نویسنده: فاطمه سادات میرامامی